سيروانسيروان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

mama"s boy

بدون عنوان

سلام.من الان خیلی خوشحالم.چون تو و مامانتو بابات دارین میاین.تا 2،3 ساعت دیگه میرسین خیلی خیلی خوشحالم . دوست دارم زود تر برسین.امیدوارم زود بگذره.فعلا بای بای  
13 آذر 1392

3 ماهگیت مبارک

 سلام شما چرا انقدر حرف میزنی آقا پسر یه سره حرف میزنی. دیروز زنگ زدم به مامانت گفت شب یلدا میاین . خیلی خوشحالم. نگران نباش هر دفعه که میای اینجا انقدر بغلت میکنن به تو هم خوش میگذره.فعلا بابای. راستی 3 ماهگیت مبارک
12 آذر 1392

بدون عنوان

سلام، ديروز اومدين قائمشهر ، يه كوچولو خيلي كم تپل شدي خيلي خيلي كم اصلاً ولش كن چون اگه بگم يه كم تپل شدي باز همه فكر ميكنن خيلي تپل شدي، به عروسكت نگاه ميكني و ميخندي، با خودت حرف ميزني، خيلي با مزه شدي، الان ٥ كيلويي، همش بغل اين و اوني، تا از خواب بيدار ميشي، كسي فر صت نميده تو رو زمين بموني حتي خودم، الان بغل ماماني هستي ( مامان بزرگ) فعلاً باباي ، راستي ٢ ماهو ١٥ روزگيت مبارك،
17 آبان 1392

بدون عنوان

فردا ميخواي بري ، با دلتنگيم چي كار كنم؟ خيلي دلم واست تنگ ميشه، ميدونم دل تو هم واسم تنگ ميشه، ولي چيكار كنم خاله مامانته ديگه هر وقت دوست داشت مياد هر وقت دوستداشت ميره چي كار كنيم حالا تو خودتو ناراحت نكن، امشب برديمت حموم الان هم خوابي، از حموم اومده بودي تابلو بود داشتي از خواب كور ميشدي ، خوش به حالت خوابت برده من كه اصلا خوابم نمياد ، همش با خودت حرف هاي عجيب غريب ميزني ادم فضايي! قبلا تو خواب ميخنديدي فقط اما الان تو بيداري هم ميخندي البته واس خودت انگار خوابي ولي چشات بازه موقع خنديدن ولي به كار هاي ما نميخندي،خوب باباي، راستي ١ ماه و ٣٠ روزگيت مبارك.
1 آبان 1392

گريه او

سلام يك سره گريه ميكني هر كاري ميكنيم ساكت نميشي الان هم داري گريه ميكني نميدونم چرا اخيش ساكت شدي،الان اگه تو دراز كشيده باشي بالا سرت بشينيم بالارو نگاه ميكني ااااااا دوباره داري گريه ميكني اااا ساكت شدي هه امروز ميخوايم ببريمت حموم الان مامان تورو گذاشت تو تاب برقيت اميدوارم خوش بگذره و ديگه گريه نكني باباي . راستي ١ ماهگيت مبارك
25 مهر 1392

بدون عنوان

 سلام راستی  اون شب انقدر اعصابم به خاطر رفتن خواهرم اینا خرد بود حواسم نبود خواهرم اینا ماشین دارن من گفتم اتوبوسشون خراب شه حواسم نبود ببخشید.الان سیروان رشته. اون یکی خواهرم هم رفت رشت .دلم خیلی واسش تنگ شده دوست دارم بغلش کنم .عزیزم خاله فدات بشه دلم واست تنگ شد به خاطر مدرسه ام نمیتونم بیام پیشت ایشالا زود زود میام پیشت .فعلا بابای.راستی 34 روزگیت مبارک ...
5 مهر 1392

بدون عنوان

سلام عزیزم   الان ٢٦ روزته. من خیلی ناراحتم چون شما فردا میرین ولی من دوست ندارم برین چون دلم واست تنگ میشه ..اگه تونستم چند تا از عکساتو میذارم .امشب بابات میاد اه .فردا میری اه.انقدر دلم میخواد اتوبوس رشت خراب شه  شما نرین. خوب من الان میخوام بیام پیشت فعلا بابای هزار تا  واس تو .بابای .راستی ٢٦ روزگیت مبارک   ...
28 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به mama"s boy می باشد