بدون عنوان
سلام، ديروز اومدين قائمشهر ، يه كوچولو خيلي كم تپل شدي خيلي خيلي كم اصلاً ولش كن چون اگه بگم يه كم تپل شدي باز همه فكر ميكنن خيلي تپل شدي، به عروسكت نگاه ميكني و ميخندي، با خودت حرف ميزني، خيلي با مزه شدي، الان ٥ كيلويي، همش بغل اين و اوني، تا از خواب بيدار ميشي، كسي فر صت نميده تو رو زمين بموني حتي خودم، الان بغل ماماني هستي ( مامان بزرگ) فعلاً باباي ، راستي ٢ ماهو ١٥ روزگيت مبارك،
نویسنده :
nafas
21:47
بدون عنوان
فردا ميخواي بري ، با دلتنگيم چي كار كنم؟ خيلي دلم واست تنگ ميشه، ميدونم دل تو هم واسم تنگ ميشه، ولي چيكار كنم خاله مامانته ديگه هر وقت دوست داشت مياد هر وقت دوستداشت ميره چي كار كنيم حالا تو خودتو ناراحت نكن، امشب برديمت حموم الان هم خوابي، از حموم اومده بودي تابلو بود داشتي از خواب كور ميشدي ، خوش به حالت خوابت برده من كه اصلا خوابم نمياد ، همش با خودت حرف هاي عجيب غريب ميزني ادم فضايي! قبلا تو خواب ميخنديدي فقط اما الان تو بيداري هم ميخندي البته واس خودت انگار خوابي ولي چشات بازه موقع خنديدن ولي به كار هاي ما نميخندي،خوب باباي، راستي ١ ماه و ٣٠ روزگيت مبارك.
نویسنده :
nafas
0:09
گريه او
سلام يك سره گريه ميكني هر كاري ميكنيم ساكت نميشي الان هم داري گريه ميكني نميدونم چرا اخيش ساكت شدي،الان اگه تو دراز كشيده باشي بالا سرت بشينيم بالارو نگاه ميكني ااااااا دوباره داري گريه ميكني اااا ساكت شدي هه امروز ميخوايم ببريمت حموم الان مامان تورو گذاشت تو تاب برقيت اميدوارم خوش بگذره و ديگه گريه نكني باباي . راستي ١ ماهگيت مبارك
نویسنده :
nafas
11:22
بدون عنوان
سلام راستی اون شب انقدر اعصابم به خاطر رفتن خواهرم اینا خرد بود حواسم نبود خواهرم اینا ماشین دارن من گفتم اتوبوسشون خراب شه حواسم نبود ببخشید.الان سیروان رشته. اون یکی خواهرم هم رفت رشت .دلم خیلی واسش تنگ شده دوست دارم بغلش کنم .عزیزم خاله فدات بشه دلم واست تنگ شد به خاطر مدرسه ام نمیتونم بیام پیشت ایشالا زود زود میام پیشت .فعلا بابای.راستی 34 روزگیت مبارک ...
نویسنده :
nafas
16:11
بدون عنوان
سلام عزیزم الان ٢٦ روزته. من خیلی ناراحتم چون شما فردا میرین ولی من دوست ندارم برین چون دلم واست تنگ میشه ..اگه تونستم چند تا از عکساتو میذارم .امشب بابات میاد اه .فردا میری اه.انقدر دلم میخواد اتوبوس رشت خراب شه شما نرین. خوب من الان میخوام بیام پیشت فعلا بابای هزار تا واس تو .بابای .راستی ٢٦ روزگیت مبارک ...
نویسنده :
nafas
23:12
بدون عنوان
سلام عزيز دلم ،چهار شنبه ساعت ١ شب تو و مامانو بابا يك دفعه بي خبر اومدين ،البته من خواب بودم ،صبح بابام بيدارم كرد گفت پاشو بيا ببين سيروان اومده با شوق و ذوق ديدمشو بعد رفتم مدرسه . وقتي از مدوسه اومدم ديدم دختر عمو هام و خاله اينا همه به عشق تو اومدن اونجا خلاصه هيج چي ديگه الان خوابي و ما داريم فيلم ميبينيم البته من فعلا دارم مينويسم فعلا باباي راستي ٢١ روزگيت مبارك
نویسنده :
nafas
22:13